شاعران معاصر، سایه سنگین شاعران گذشته را به دوش می کشند | یکتاپرس
نگاهی به مجموعه شعر"خسته باشی دل تو مرگ بخواهد اما/ اختصاصی یکتاپرس
صابری: رنج، تنهایی، مردم گریزی، عشق، اضطراب و مرگ از مولفه های پر بسامد این مجموعه است، که انسان امروز فراتر از مرزهای جغرافیایی با آن رو در روست.
کد خبر: ۹۸۵۶۲
۱۴:۵۶ - ۱۴ شهريور ۱۴۰۱

شاعران معاصر

محمد صابری:نگاهی به مجموعه شعر"خسته باشی دل تو مرگ بخواهد اما" اثر سید جعفر عزیزی

پرسه های مرگ در شب های خیس و وحشی تهران

نه تنها دنیای ذهنی شاعر که دنیای بیرونی او نیز به تمامی سیاه است درست شبیه دنیای لویی فردینان سلین، دنیایی سراسر آکنده از رنج و تبعیض و نا امیدی مطلق و در یک کلمه عبث، پس با این ترتیب می توان  ازین منظر به گونه ای شاعر این مجموعه را دکتر فردینان سلین شعر ایران دانست. صد البته اطلاق این صفت تنها شامل دنیای زیستی شاعر نیست که در به تصویر کشیدن واقعیت های مرارت بار دنیای پیرامونی اش، سبک، زبان و حتی فرم درونی به نگاه سلین بسیار نزدیک است. برای روشن تر دیدن این یگانگی ناخواسته و صد البته بی خبر این دو ازین موضوع نگاهی خواهم داشت به این اشتراکات ذهنی سیال و جستارگریز .

سلین در سفر به انتهای شب می نویسد:"آخر آدم ها را نمی شناختم دیگر حرف ها و فکرهاشان را باورنخواهم کرد باید همیشه وهمیشه از آدم ها ترسید." و شاعر خسته باشی دل تو مرگ بخواهد اما در این کتاب می نویسد:

"با زخم های کهنه ات باید بسازیپنهان کن از این عاقلان شیدایی ات را"

این ترس مشترک و این پنهان کاری از دید جامعه ی در برگیرنده ی آنان مخاطب را به این حقیقت هولناک سوق می دهد که دنیای برای زیستن شرافتمندانه و انسانی خیلی جای مطمئنی نیست. سلین می گوید:" اگر آدم ها خبیث اند شاید فقط به این خاطرست که رنج می برند اما فاصله ی زمانی بین لحظه ای که رنج می برند و زمانی که کمی بهتر می شوند بسیار زیادست." شاعر اما برای کشف این رنج و پرده برداری ازین امر واقع و مسلم با زبانی شاعرانه تر و لطیف تر انسان معاصر را روبروی خودش قرار می دهد و به ملایمتی بسیار مودبانه از آن سخن می گوید:

"حق  با تو بود آیینه ها مشکوک هستند/ بی خود نگاه سنگ ها دنبال ما نیست"

و در جایی دیگر :

"نسبت چه دارد رندی ام با عافیت اندیشی این قوم/ در چشم شان من شاعری دیوانه بودم، دردسر بودم."

و باز در شعری دیگر:

"از هر کسی رسید کشیدیم سال ها / افتاد باغ میده به دست شغال ها"

و اما ازین دست اشتراکات ذهنی در هر دو نگاه که سراپا شفاف و صمیمی و سیال است، بسیار زیاد دیده می شود، اما روی این نقد و نظر واکاوی پژوهشی تطبیقی نیست، ما به دنبال کشف لایه های ذهنی شاعری هستیم که بشدت امروزی ست، هم در زبان و فرم و هم در اندیشه.

هارولد بلوم از نظریه پردازان امریکایی می گوید از مصائب بی شمار شاعران معاصر یکی این است که سایه  سنگین شاعران گذشته را به دوش می کشند و در تعقیب وگریزی همیشگی به سر می برند، تنها شاعرانی در این برهه از زمان کنونی حرفی برای آیندگان گفتن خواهند داشت که بتوانند با هوش وبصیرتی مثال زدنی ازین سایه ی نیم شوم نیم تحسین برانگیز، خود را به سایه گاه امنی برسانند که هیچ دست غارت گر تکرار و کهنه ای به آن ها نرسد. به باور راقم این سطور شاعر با هوشی مثال زدنی و با همه ی احترام و ارادتی که به ادبیات سنتی مان دارد، توانسته ازین پرتگاه هولناک جان سالم به در ببرد:

"با رودهای کوچک بسیار عمری هم سفر بودم/ دریای من مقصد تو بودی ومن از تو بی خبر بودم"

در دریچه ای دیگر از بی شمار نظریه های ادبی جاناتان فرنزن را مرور می کنیم آن جا که می گوید هنرمند ماندگار باید که فرزند زمانه ی خویش باشد و هم زمان بر زمانه ی خویش بیاشوبد. شاعر در این جنگ بی امان خود را به رستاخیزی ذهنی و زبانی تسلیم می کند تا با تاب آوری مثال زدنی ای روزگار معاصر را بیازماید و هم زمان برای فرداهای ادبیات توشه ای در خور در تاریخ به نام خود ثبت کند، ببینید:

" شاخه ی ترد یک گل سرخم، رفته از یاد باغبان اما
با قطاری که مقصدش هیچ است، با دو سه دست بغض در چمدان

ویا در جایی دیگر: "این شهر سال هاست که با من غریبه استیک روز می گریزم ازین جا که هیچ کس"

تزودوف تودورف در تبیین ادبیات شگرف می نویسد: هنر اصیل و ماندگار آن است که رویاها به واقعیت بدل شوند و واقعیت ها به رویاها، این درهم آمیزی یک کتاب را به اثر تبدیل می کند و تنها اثر است که در حافظه ی تاریخ می ماند.

"دوستت دارم ولی پرهیز دارم می کنم/ آتشی هستم که خاکستر بر آن افتاده است"

شاعر در این بیت دوست داشتن را که یک امر ذهنی و بشدت شخصی ست، با پرهیز از آن به امری عینی بدل می کند و در مصرع بعد زبانه های نیمه خاموش دوست داشتن را با نماد شاعرانه ی افتادن خاکستر بر آن به دنیای دوگانه ی رویا_واقع بینی زیبای دگیری سوق می دهد. این دوگانه گویی ودو گانه بینی می تواند تعبیر دیگری از نظریه ی انواع ادبی افلاطون نیز دانست، خودگویی، محاکات ودو گانه گویی سه نوع ادبی متمایز از نظر او به حساب آمد و هم زمان صاحب نظران آن را از ویژگی های شعر آوانگارد می دانند.

شاعر از تنهایی در این مجموعه رنج می برد و این رنج بردن را از نگاه مخاطب پنهان نمی کند ودر عین حال از آن به لذتی ژرف یاد می کند، همان گونه که رومن گاری می کردو می گفت:

"خلاء و تنهایی برایم پر جمعیت ترین مکان است، خلا درونم برادر وارترین حس روی زمین است."

و شاعر این حظ شاعرانه ی از تنهایی را این گونه در شعرهای بی شماری ارائه می دهد:

"شده آیا بپرسی از خودت وقتی که تنهایی/ چرا این قدر لا مذهب چرا این قدر زیبایی؟"

یک نکته ظریف در این بیت برداشت دوگانه ی مخاطب است که در یک سو شرح صورت معشوق را در آن می بیند و از سویی دیگر رضایت لذت مندانه ی شاعر ازین تنهایی را.

رنج، تنهایی، مردم گریزی، عشق، اضطراب واسترس ودست آخر مرگ از مولفه های پر بسامد این مجموعه است، همان مولفه هایی که انسان امروز فراتر از مرزهای جغرافیایی با آن رو در روست. آلبر کامو  تعبیر زیبایی از مرگ دارد که در آثار دیگر نویسندگان وشاعران کمتر در کانون توجه بوده است، او می گوید:

" بین درد ومرگ نوعی مطابقت وجود دارد چنان که گویی یکی مقدمه اجتناب ناپذیر دیگری ست."

و شاعر این مجموعه ی بشدت سیاه و رنج آلود می گوید:

"مرگ مثل بختکی افتاده روی هر چه نام زندگی دارد/آتش افتاده به جان ریشه هایم...بادهای هرزه می خندند"

"خسته باشی دل تو مرگ بخواهد اما " گزیده ی چهار مجموعه ی شعرهای دکتر سید جعفر عزیزی ست که به همت نشر ترنجستان به بازار نشر آمده است، ازین مجموعه در سی وسومین نمایشگاه کتاب تهران استقبال بسیار خوبی به عمل آمد وبه تازگی با اهتمام انتشرات ترنجستان در فرهنگسرای معلم رباط کریم از آن رونمایی شد.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
رضا شالبافان
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
درود بر هر دو عزیز